متاتنيوز- ایرانیان چندی است که با مصادره شدن نوابغ و مظاهر فرهنگی خود مواجهاند. مصادرة ابن سینا، مولوی، رودکی، استاد محمد سیاه قلم و بسیاری دیگر از هنرمندان و دانشمندان ایران توسط کشورها و قلمروهای فرهنگی دیگر برای ما مسئلة تازهای نیست. نسبت دادن نامهای جعلی به خلیج فارس از سوی کشورهای همجوار سبب ایجاد حساسیت زیادی میان ایراندوستان شده و جنگ اینترنتی برای به ثبت رساندن نام حقیقی این خلیج از آخرین نمونههای تلاشهای ایرانیان برای دفاع از هویت فرهنگی خویش است.
اما به تازگی شاهد پدیدهای بسیار عجیب در تاریخ
هنر بودیم و آن حذف کامل ایران از شناسنامة آثار است! این بار با تغییر نام
و یا مصادرة مفاخر مواجه نیستیم، بلکه شاهد انکار از بیخ و بن وجود تاریخی کشور
ایران هستیم!
در سفر اخیرم به امارات، برای دیدن نمایشگاه
موقت موزة لوور، شعبه ابوظبی در هتل قصر امارات، به آنجا رفتم. «گالری برکت»،
که یکی از فروشندگان بنام آثار هنری عتیقه و قدیمی است، در طبقة اول این
هتل شعبهای برپا نموده و ویترینهای متعددی، مملو از اشیاء عتیقة سراسر دنیا،
را در جای جای آن قرار داده بود: از سفالهای آمریکای جنوبی تا مجسمههای یونانی،
از اشیاء مصر باستان تا آثار کهن چین. طبیعی است که چند ویترین از این مجموعه
هم به آثار تاریخی ایران اختصاص داشت و من با دقت و علاقه به این ویترینها
نزدیک شده و شروع به خواندن توضیحات درج شده بر روی شناسنامههای اشیاء کردم،
که مربوط به قرون پنجم تا سیزدهم هجری بود. چند نمونة بسیار عالی از سفالهای
نیشابور توجهم را جلب کرد؛ در کنار آن نوشته شده بود: ظرف سفالین لعابدار نیشابور،
قرن سوم تا چهارم هجری، خاستگاه: آسیای مرکزی!! به ظرف کنار آن نگاهی انداختم؛
بشقاب سفال زرینفام کاشان، قرن نهم یا دهم هجری، خاستگاه: آسیای مرکزی!!
عجب! هیچ نمیدانستم کاشان در کشوری به نام ایران قرار ندارد و متعلق به
آسیای مرکزی است! با دقت تمامی توضیحات اشیا را خواندم و در کمال شگفتی در
هیچیک نامی از ایران ندیدم. باقی توضیحات تخصصی کنار اشیاء کاملاً درست بود
و تنها نکتة عجیب جایگزینی نام ایران با انواع محدودههای جغرافیایی مانند
آسیای مرکزی، بینالنهرین و غیره بود. احساس تلخی وجودم را فراگرفت، اندیشیدم
نه تنها به غارت آثار تاریخی میهنمان و فروش آن در سراسر دنیا خو کردهایم، بلکه دیگر گستاخی به جایی رسیده
است که حتی نام کشورمان را نیز حذف کنیم.
یکی از ویترین های گالری برکت
با مراجعه به وبسایت گالری برکت نمونههای
دیگری از این ایرانزدایی را مشاهده کردم؛ آثار برنز لرستان متعلق به هزاره
اول پیش از میلاد، آثار عیلامی، هخامنشی، پارتی، ساسانی، سامانی، سلجوقی، غزنوی،
صفوی و قاجاری همه و همه به آسیای مرکزی نسبت داده شده بودند، مثلاً: مجسمه
برنزی لرستان، ۸۰۰ تا ۶۰۰ پیش از میلاد، آسیای مرکزی!!، انگشتر پیش از عیلامی برنزی، ۹۰۰ تا ۶۰۰ پیش از میلاد، آسیای مرکزی!!، مهر ساسانی
با نقش گراز و نوشته در اطراف آن، ۲۰۰ تا ۷۰۰ پس از میلاد، آسیای مرکزی!!
در دائرةالمعارفهایی مانند بریتانیکا و
ویکیپدیا آسیای مرکزی به محدودهای اطلاق میشود که از غرب به دریای
خزر، از شرق به چین، از شمال به روسیه و از جنوب به ایران وافغانستان وچین
محدودمیشود. طبیعتاً ایران درتعریف بینالنهرین نیز نمیگنجد!
با بررسی بازار آثار تاریخی میبینیم که کلیة
آثار کشورهای اسلامی، از جمله آثار باقیمانده از هنرمندان ایرانی قرن اول
تا سیزدهم هجری، با عنوان هنرهای اسلامی طبقهبندی میشوند. بخش عمدة آثار
موجود در موزهها و حراجهای آثار دورة اسلامی ابتدا به ایران و سپس به قلمروهای
فرهنگی دیگری چون عثمانی و هند مغولی تعلق دارند. به عنوان مثال در حراج
کریستی، که در مهرماه امسال در لندن برگزار شد، از ۲۹۲ اثر ۱۱۰ اثر به ایران تعلق داشت. نقش محوری
ایران در ایجاد و توسعه هنرهای مختلفی چون معماری، خوشنویسی، فرش و پارچه،
سفال، صنایع چوب، لاکی، فلزکاری و… آنچنان پررنگ است که به هیچ توضیح و
توصیفی احتیاج ندارد. هر سال حداقل شش حراج بزرگ هنرهای اسلامی فقط توسط
سه مؤسسه کریستی، ساتبیز و بونامز برگزار میشود و آثار متعلق به ایران آنقدر
هست که بتوان با آن موزهای ایجاد کرد (قابل توجه مسئولین میراث فرهنگی کشور)
پس این سهم عمدة فرهنگ ایران ــ حتی با احتساب محدودة جغرافیای فعلی ایران
و بدون توجه به حیطة تاریخی فرهنگی ایران بزرگ ــ به چه علتی حذف میشود؟
آیا این حذف نرم و آهسته، که بر خلاف کلیة شواهد علمی و تاریخی صورت میگیرد،
به دلایل کشفیات جدید در باستانشناسی است؟ یا دشمنیهای سیاسی؟ و یا سودجوییهای
مالی و اقتصادی؟!
با نگاهی به خریدارانی که این فروشندگان سعی
در فروش اشیا به آنان را دارند شاید جوابی برای این پرسش بیابیم. اما خریداران
و مشتریان این بازار کیستند؟ چند سالی است که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس
علاقة ویژهای به جمعآوری آثار هنری قدیمی به خصوص آثار دوره اسلامی نشان
میدهند. این آثار توسط دو بخش عمده خریداری میشود: یکی بخش دولتی، در راستای
سیاستگذاریهای بلندمدت فرهنگی برای ایجاد موزههای هنر اسلامی و دوم مجموعهدارهای
شخصی. هر دو طیف این خریداران روی خوشی به اقلامی که نام ایران را بر خود
دارند نشان نمیدهند و معمولاً قیمتهای نجومی بیشتر برای آثاری پرداخت میشود
که اسلامی و عربی است، مثلاً هنر دوره مملوک مصر به شدت پر طرفدار است و یا
آثار باقی مانده از دورة عباسی، که اکثراً قرآنهای به خط کوفی است. جالب
این است که قبلاً خاستگاه این قرآنها ایران یا بینالنهرین ذکر میشد و امروز
بینالنهرین خالی!
طبیعی است که فروشندگان آثار هنری قبل از
هر چیز به دنبال فروش اثر با قیمت بالاتر هستند و هر نوع کارشناسی این آثار
و ارائه توضیحات مفصل در کاتالوگها به منظور فروش هرچه بهتر اشیا انجام میگیرد.
این فروشندگان با توجه به سلیقة حاکم بر بازار و بهخصوص کشورهای حوزة خلیج
فارس (کویت، قطر، امارات متحده عربی، بحرین)، که علاقة عجیبی به حذف هر
گونه عنوان ایرانی از شناسامة آثار و به طور کلی تاریخ پیدا کردهاند، آرام
آرام به حذف نام ایران دست میزنند. متأسفانه اوج این حرکت در گالری برکت
دیده شده که حتی آثار پیش از اسلام دورههای عیلامی، هخامنشی، پارتی و ساسانی
را نیز تحت عنوان آسیای مرکزی طبقهبندی کرده است! شاید عمدی در این کار نباشد
و دربارة آثار سایر کشورها نیز همین اهمال صورت گرفته باشد، اما با کاویدن بیشتر
در سایت گالری برکت میبینیم که هر جا به اثری از مصر، سوریه و یا عراق اشاره
میشود، دیگر از بینالنهرین و یا آسیای میانه خبری نیست و دقیقاً نام کشور ذکر
میشود.
البته مؤسسات معتبرتری چون کریستی و ساتبیز
هنوز با احتیاط به این سمت حرکت میکنند و مانند گالری برکت از بیخ و بن منکر
وجود ایران نشدهاند، اما با پیدایش نشانههای این امر میتوان پیشبینی کرد
که در صورت عدم واکنش ایرانیان خبره در عرصة فرهنگ و هنر، دیگر در کاتالوگهای
این مؤسسات نیز نامی از ایران به چشم نخورد، و با توجه به اینکه این کاتالوگها
منبع بسیاری از دانشجویان و محققین هستند، خواهیم دید که آهسته آهسته در موزهها
نیز نامهای دیگری جایگزین نام ایران شود.
با نگاهی به کاتالوگ حراج اکتبر ۲۰۰۸ در لندن متعلق به ساتبیز علت این نگرانی را بهتر در مییابیم:
«خطی از قرآن معروف بایسنقر، هرات یا
سمرقند!!»، «کوزة سفالین نقاشی شده نیشابور یا سمرقند، آسیای مرکزی! قرن چهارم
هجری»، «بشقاب خطاطی شده نیشابور، آسیای مرکزی! قرن چهارم»؛ و در کاتالوگ
حراج کریستی، که مهر امسال در لندن برگزار شد، چنین میخوانیم: «بشقاب سامانی،
آسیای مرکزی یا شمال شرقی ایران، قرن چهارم هجری»، «حوض دورة غزنوی از مرمر
سفید، افغانستان، قرن پنجم یا ششم هجری»، «دیوان امیر علی شیر نوایی، سمرقند،
با امضای میر علی هروی به تاریخ جمادی الثانی ۹۴۵ هجری قمری» (بدون ذکر نام ایران!)
در حقیقت علت اصلی این جایگزینی اقتصادی است
و فروشندگان برای اقناع سلیقة خریداران ثروتمند عرب، حکم کاسه داغتر از آش
را پیدا کرده و اسم ایران را با اسامی دیگر جایگزین میکنند. متأسفانه حرص و
طمع اقتصادی همیشه بر دلایل علمی و فرهنگی برتری داشته و انگیزة قویتری
برای این نوع حرکات ایجاد میکند. قیمتهای باور نکردنی پرداخت شده برای برخی
از اشیاء توسط این خریداران نوکیسه گاه آنقدر زیاد است که ارزشگذاری آثار
را درهم میریزد. (مثلاً قیمت یکصدهزار پوندی پرداخت شده برای یک مهره شطرنج
چند سانتیمتری از جنس عاج متعلق به قرن پنجم هجری توسط خریدار قطری). این
نوع خریدها طبیعتاً فروشندگان را ترغیب میکنند که برای این گونه آثار بازارگرمی
مفصلی انجام دهند. سابقة این نوع خوش رقصیها از فروشندگان غربی، که جهت
پول را خیلی سریع تشخیص میدهند، برای نسل قدیم ایرانیان یادآور تابلوهای
«فروشندگان این فروشگاه به زبان فارسی صحبت میکنند»! بود که در فروشگاههای
لندن در سالهای آخر پیش از انقلاب زیاد به چشم میخورد و یادآور روزهایی که
دلارهای نفتی ایران نیز فروشندگان را به ابداعاتی مشابه وامیداشت.
سیل کمکهای مالی کشورهای عربی به موزهها
و مؤسسات فرهنگی و هنری دست آنها را برای اعمال سلیقه بسیار بازتر میکند، مانند
کمک هشت میلیون و ششصد هزار دلاری یک شیخ عرب به موزة ویکتوریا آلبرت برای
تبدیل یکی از گالریهای موزه به گالری هنر اسلامی (که فرش معروف اردبیل
در آن قرار دارد)، و یا موزه لوور، که سال گذشته بخش هنر اسلامی خود را موقتاً
تعطیل کرد تا بخش وسیعتری از موزه را به هنرهای اسلامی اختصاص دهد و اکنون
این بخش جدید با کمکهای سخاوتمندانة ثروتمندان همین کشورها قرار است توسعه
یابد و در سال ۲۰۱۰ افتتاح شود. باید منتظر باشیم و ببینیم
که آیا این کمکها علاوه بر توسعة فیزیکی باعث تغییر محتوای اطلاعات ارایه
شده خواهد شد یا خیر.
متأسفانه سلیقه کژ و منحط خریداران (کژی و
انحطاط را در زدودن نامها میبینم نه در ترجیح اثری بر اثر دیگر)، در جاهای
دیگری نیز اثرات مخرب خود را بر جای میگذارد، متخصصین از نمونههایی از قرآنهای
خطی یاد میکنند که ترجمة فارسی بین آیههای آنها ناشیانه پاک و یا با رنگ
پوشانده شدهاند و یا امضاهای آنها خراشیده شدهاند و نام کاتبهای اصلی با امضاهای
جعلی جایگزین شدهاند و در نهایت کل اثر فاخر مخدوش شده است. سؤال اینجاست
که مشکل خریداران عرب با ترجمه فارسی آیات قرآن چیست؟ شاید این ترجمهها،
که از دورة صفوی به بعد در اکثر قرآنهای خطی به چشم میخورد، عربی قلمداد
کردن آنها را مشکل میسازد!
ایرانیان در طول چندین هزار سال گذشته سازندة
فرهنگی غنی بودهاند که برآیند اقوام گوناگون نجد ایران است و دوام و قوام
آن به همین پذیرش و آمیزش ظریف و فاخر خردهفرهنگها و صیقل خوردن آنها در
طول زمانی به درازای تاریخ تمدن بشریت بوده است، همین ویژگی بارز موجب
شده تا این فرهنگ از پس حملههای سنگین در طول تاریخ برآید و هر بار چون ققنوسی
از خاکستر سربلند کند. گواه آن نیز پیدایش همین آثار هنری بدیع است که سندی
است بر پویندگی فرهنگ ایرانی. این فرهنگ آنقدر توشة پر باری دارد که احتیاجی
به افزودن آثار و مفاخر دیگران به نام خود نداشته باشد، و ملت صبور ایران نیز
همیشه از این امر بری بودهاند. هیچ گاه به یاد ندارم کسی در ایران بخواهد
مظاهر جوامع و کشورهای دیگر را به نام ایران قالب بزند. جوامعی که همگی عشیرهای
و بادیهنشین بودند و البته به نوبه خود صاحب فرهنگی متفاوت و ارزشمند با نشانههای
خاص خود هستند و نباید تلاش آنها در ایجاد موزهها و اشاعة فرهنگ را از نظر دور
داشت، ولی مصادرة عناصر بارز معماری همچون بادگیرهای عمارات ـ که عالیترین
نمونه آن در باغ دولتآباد یزد موجود است ـ به عنوان سمبل معماری عربی و استفادة
ناشیانه از آنها در بناهای مدرن و ساختن بازارهای قلابی و صدها نمونه دیگر،
از شوق نسل جدید این کشورها برای تولید میراث فرهنگی، که وجود خارجی ندارد،
حکایت میکند.
بیشک ما خود نیز از مقصران اصلی این وضعیت
هستیم؛ وقتی ایجاد موزه در این سرزمین کهن در اولویت قرار ندارد، وقتی ارتباط
دانشگاهها و مجامع علمی با دیگر کشورها به حداقل میرسد، وقتی تولید مقالات
علمی و کتابهای مرجع و ترجمة آنها از زبانهای دیگر وضعیت فعلی را داراست،
وقتی سازمان میراث فرهنگی از امکانات محدود خویش برای پیگیری این نوع جریانها
استفاده نمیکند و وقتی ملتی مظاهر فرهنگی خویش را به فراموشی میسپارد تا آنجا
که در شهرهایی مثل لسآنجلس و لندن و ابوظبی ـ که تعداد ایرانیان ساکن در
آنجا بسیار زیاد است ـ گالریای با این جسارت و وقاحت اشیاء را با نام دیگران
در معرض فروش میگذارد و احدی از ایرانیان لب به شکوه نمیگشاید، رندان روزگار
از این خلاء فرهنگی میتوانند هر نوع استفادهای بکنند.
اما باید به این حذفکنندگان ناشی نام ایران
توصیه کرد که قدری تاریخ را مطالعه کنند تا بدانند ایرانیان هیچگاه از دشمنان
فرهنگ خود به آسانی نمیگذرند و این در همیشه بر یک پاشنه نخواهد چرخید و سلیقه
بازار نیز ابدی نخواهد بود، و به قول شیخ اجل سعدی شیراز :
گر هنرمند از اوباش جفایی بیند تا دل خویش نیازارد
و درهم نشود
سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست قیمت سنگ
نیفزاید و زر کم نشود
منبع: مجله فرهنگي وهنري بخارا