جمعه 10 فروردين 1403 , 09 : 09
متات نیوز

آخرین اخبار

گيرم پدر تو بود فاضل ...

تاریخ انتشار : چهارشنبه 10 شهريور 1395 , 05 : 11

متات‌نيوز- سيد محمد بهشتي: معماری دوره قاجار از آن‌رو كه به تبار معماری ايران متصل بود از فضيلت آن بهره‌مند بود؛ نه آنكه صرفا تكرار ماسبقش باشد بلكه بر امتيازات آن معماری نيز افزوده است.

در دوره معاصر غالبا مثل «گيرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل» را در بيان بي‌بهرگي شخص از فضل به كار مي‌بريم، تا جايي كه گويي فرزندان اهل فضل مسلما از فضل بي‌بهره‌اند. درحالي كه معناي واقعي اين مثل آن است كه از شخصي كه منتسب به پدري فاضل است توقع داريم بارقه‌هايي از فضلِ پدر در سكنات و خلقياتِ او هم ظاهر باشد. چراكه هزاران شاهد مي‌توانيم بياوريم از اشخاصي كه فضايل خانوادگي‌شان در خصايل خودشان نيز منعكس بود. محسناتِ وصل بودن به اصل و تباري نيكو، نه تنها در اشخاص، كه اساسا در هر امري قابل رويت است؛ معماري دوره قاجار از آنرو كه به تبار معماري ايران متصل بود از فضيلت آن بهره‌مند بود؛ نه آنكه صرفا تكرار ماسبقش باشد بلكه بر امتيازات آن معماري نيز افزوده است. همين موضوع درباره شعر و ديگر هنرها و... نيز صادق است. اين مثل به‌خوبي نشان مي‌دهد كه صاحب‌فضل بودن لاجرم موكول به بهره‌مندي از تبار است و هرقدر تبار اصيل‌تر باشد يعني به اصل و ريشه‌هايي محكم‌تر متصل باشد بهره‌مندي نيز افزون‌تر خواهد بود. قلب شدنِ معناي اين مثل حكايت از تغيير در تلقي ما دارد.

معناي فضل «برتري و رجحان» است؛ به بيان ديگر هر كس به واسطه فضيلت‌هايش است كه از ديگران ممتاز شده و «معرفه» مي‌شود. ما به واسطه فضيلت‌هاي‌مان در هر زمينه‌اي، از ظلمتِ به سربردن در «حاشيه» نجات پيدا مي‌كنيم و به روشنايي «متن» عزيمت مي‌كنيم. «متن‌نشيني» توام با احساس شناخته‌شدگي و بلندمرتبگي و عزت است، در مقابل «حاشيه‌نشيني» مترادف با نكرگي و دون‌پايگي و تحقير است. البته همه انسانها، فارغ از اينكه در خودشان فضيلتي سراغ داشته باشند يا نه، تمناي «متن‌نشيني» و «معرفگي» دارند.

از قضا بسيارند اموري كه مي‌تواند فضيلت ما به حساب آيد، يعني سبب رجحان يافتن و تشخص ما شود ولي ما از آنها غفلت مي‌كنيم. مثلا غالبا غافليم از اينكه يكايك‌مان به واسطه اتصال به شهري، روستايي، خانداني و خانواده‌‌اي از ديگران ممتازيم و به اين اعتبار في‌النفسه از فضيلتي برخورداريم. بهتر است بگوييم «اهل» شهري يا خاندان و خانواده‌اي بودن خودبخود باطل‌السحر نكرگي ما است. «اصفهاني» بودن، «يزدي» بودن، «رشتي» بودن و... هركدام ما را به واسطه صفات و خصايلي بر ديگران مرجح مي‌دارد و به ما صفات مميزه‌اي مي‌بخشد. ليكن معمولا «اهليت» و نعماتش را ناديده مي‌گيريم و متوجه اين امتيازات‌مان نمي‌شويم. طبيعتا هر قدر خاندان و شهر و روستاي ما صاحب‌وجهه‌تر باشد، اين انتساب فضيلتِ ما را افزون مي‌كند. اما هستند كساني كه مايه فضل‌شان صرفا انتساب به شهر و خاندان و پدر و مادري فاضل نيست، كساني كه فارغ از «انتساب به اشخاص فاضل»، خود نيز «فاضل» شده‌اند. يعني قوه‌ و ظرفيتي كه در وجودشان بوده را به ظهور رسانده‌اند. اشخاصي كه اعتبارشان را از «مضاف‌اليه» شدن به پدر و خاندان و تبار نمي‌گيرند بلكه به تبارشان اعتبار نيز مي‌دهند. البته فاضل شدن كار دشواري است يعني عمري رياضت و تلاش و كوشش مي‌طلبد؛ براي همين معدودند كساني‌كه اين سختي را به جان خريده‌اند و به اين واسطه مقبوليت و معرفگي و برتري كسب كرده‌اند.

ابتلاي امروز جامعه ما گروه سومي است كه نه كوششي در فاضل شدن مي‌كنند و نه اساسا متوجه فضايل پدر و تبار و موطن‌شان‌اند. كساني‌كه گويي در خود هيچ امتياز و گوهري سراغ ندارند كه در پي پروردن و عرضه‌اش برآيند. پس دايم به دنبال دستاويزهايي‌اند كه به صورت تصنعي آنان را نزد ديگران معرفه كند. اين حالتي است كه مي‌توان از آن به احساس «استقرار در حاشيه» تعبير كرد. لذا در دنياي امروز بسيارند سازوكارهايي اقتصادي و حتي سياسي موفقي كه همين تمناي آدميان براي خروج از نكرگي را هدف قرار داده‌اند. در واقع مخاطب اين جريانات، تلخكامي ناشي از احساس حاشيه‌نشيني است و هرقدر اين احساس شايع‌تر باشد، اين سازوكارها موفق‌تر خواهند بود. يكي از اين سازوكارهاي پررونق در مقياس جهاني، بِرندسازي است. هر برند brand، زمينه‌اي مجازي تعريف مي‌كند كه شخص با ورود به آن احساس كند تشخصي يافته و از حاشيه رهيده است.

در كشور ما نيز نزديك دو دهه است كه موضوع بِرند بر سر زبان‌ها افتاده و در اين مدت در زمينه‌هاي مختلف شاهد تلاش‌هايي براي برندسازي‌ بوده‌ايم. ليكن همچون بسياري از اقدامات دوران معاصر قبله ما جايي جز خانه خودمان است حتي زماني‌كه درصدد پديد آوردن برندي ايراني برآمده‌ايم. لذا عموم برندهايي كه در اين مدت پديد آمده غيراصيل و گرته‌برداري شده از نمونه‌هاي خارجي است يعني فاقد اصل و تبار است و نمي‌تواند معرف حقيقي ما باشد و بلكه به عكس بيشتر بر حاشيه‌نشيني ما دلالت دارد. طبيعتا اين برندها در هر زمينه‌اي از پوشاك تا خوراك و ... براي در اختيار گرفتن بازارهاي جهاني، احساس حاشيه‌نشيني كشورهاي در حال توسعه را طعمه‌اي خوب مي‌دانند و اين معامله‌اي است كه در آن كمپاني‌ها معدودي سود مي‌كنند و غالب اهالي جهان متضرر مي‌شوند.   در مقياس جهاني احساس حاشيه‌نشيني سبب شده كشورها به سادگي به دام پروژه «جهاني‌سازي» گرفتار شوند. يعني با به تن كردن لبا‌س‌ كشورهاي پيشرفته احساس كنند شبيه آنان شده‌اند. «جهاني‌سازي» با «جهاني‌شدن» متفاوت است. «جهاني‌شدن» يعني هر سرزمين و فرهنگ بنا به مزيت‌هاي ذاتي‌اش در صحنه جهاني عرض‌اندام كند و بجا آورده شود، در صورتي‌كه «جهاني‌سازي» اساسا منكر وجود چنين ظرفيت‌هايي است و حتي اين باور را كه هر سرزمين و جامعه و هر فرد، ارزش‌ها و امتيازاتي براي عرضه دارد، در آنان مي‌كشد و از آنان جز مصرف‌كننده‌هاي مولد زباله چيزي باقي نمي‌گذارد.

منبع: پايگاه خبري وزارت راه و شهرسازي